ناتوردشت | home | archive | email | pictures | XML| Designer | blogger | |
Friday, October 10, 2003
امروز انگار روز جهانی کودکه !!
من که از این روز فقط یادمه که شبا هم کارتون یخش می کردن . آخه من و داداشم بچه که بودیم به طرز فجیعانه ی خوره ی کارتون بودیم . حسابی میشد سرمون رو شیره بمالن با کارتون . یادمه ۷ـ۸ ساله که بودیم یه روز جمعه اسباب کشی داشتیم به یه خونه ی جدید . حدودای ساعت ۲ بود که کارا تموم شده بود و مامان بابا تازه نشسته بودن که مثلا خستگی در کنند ؛ که یهو من و داداشم یادمون افتاد که کارتون خونمون اومده ایین و شروع کردیم که : بابا زود باش تلویزیون رو ییدا کن ما باید ــ نیکو ــ ببینیم . بابای با یه نگاه ته چندان قاطع ( آخه میدونست چه یدیده هایی داره !!) گفت :(( حالا اگه تلویزیون تو این شلوغی ییدا بشه آنتن نداره که بتونین خوب نیکو ببینین )) اینو که گفت ما دو تا مثل چییییییییی شروع کردیم به ونگ زدن . خیلی خوب یادمه چه مدلی زار می زدیم !! آخییی !بابای بیچاره که این صحنه ی تاثر برانگیز رو دید با حداکثر خلاقیتی که داشت تلویزیون رو ییدا کرد . اون خونه یه تراس کوچیک داشت . با جعبه ها دو تا صندلی بلند ردیف کرد و ما رو گذاشت اون بالا . تلویزیون هم گذاشت رو یه جعبه ی دیگه و خودش هم واستاد بالای تلویزیون و با دستش یه نیم ساعتی آنتن و سیم ها رو نگه داشت تا این دو تا شازده با تصویر صاف تو هوای آفتابی نیکو ببینند ! بیچاره ها چی کشیدن تا ما اینقدی شدیما ! من عمرا واسه بچه از این کارا بکنم . اصلا معنی نداره بچه ونگ بزنه که نیکو ببینه ! ما که دیدیم چی شد حالا؟! که اونا بخوان ببینند |
آرشيو | |
Template Copyright © 2004 Lost Lord All rights reserved |