ناتوردشت

home | archive | email | pictures | XML| Designer | blogger

Tuesday, October 14, 2003

اصلا فکرشو نميکردم که يه اردوي نيمچه ي يه روزه اونم تا انزلي اينقدر بدو بدو داشته باشه و مجبورباشي تا ساعت ۷ دانشکده باشي و هي نفس نفس بزني و هي تو جلسه هاي فوريه تغيير برنامه شرکت کني و فرصت نکني يه سر به سيلويا خانوم بزني که زير تختت منتظر که بري به قصه ي ....برسي و از اين حرفا .
دلم يه خواب ۱۰ صبحي مي خواد بدون کابوس بيداري اش . چند شبه خوب نمي خوابم . از طرفي هم دلم يه پياده روي ۶ صبحي مي خواد تو يه صبح اصيل پاييزي با برگاي زرد و اون خش خش کلاسيک شون تا ..... . نه از اين صبح بي مزه هاي پاييز بدون برگ نارنجي و بدون بارون و بدون ..... . حالا کدومشو بچسبم ؟ تزلزل شخصيت خفه م کرده به عبارتي !!
فاطمه پيدام کرده ! چجوريشو نمي دونم ! کاش بهم نگه بي معرفت . کاش بهم نگه .... کاش يه روز از همين روزا اينقدر دنيامون از هم دور نيفتاده باشه و اينقدر آدماي دنياهامون برا هم غريبه نباشه که من سوار سرويس داخلي شم و برم فني؛ فاطمه رو ببينم و دوباره بشم اون دختره که ....
راستي ديگه قرار نيست رويايي داشته باشم که حالا آسمان پرستاره اي جرات کنه ناديده ش بگيره .
حيف که شنا بلدم وگرنه خودمو غرق ميکردم توي آب بد بوي اين روزمرگي .


NATORDASHT


E-Mail
 

آرشيو




اينها را می خوانم


چيز

فرياد

ريحان

فاطمه

يلدا

راهی

ماهى سياه كوچولو

غلاف تمام فلزى

کسوف

ناتور

آق بهمن

چون نقطه ی شک

ای اتفاق دوباره

خانه دانشجويي

هچون كوچه اى بى انتها

خورشيد خانوم

زن نوشت

عاقلانه

استامينوفن

Lost Lord

deltangestan

iranpaparzzi


Danshjoo List

BLOGNAMA
 

 

 Template Copyright © 2004 Lost Lord All rights reserved