ناتوردشت | home | archive | email | pictures | XML| Designer | blogger | |
Wednesday, November 12, 2003
آخيش تموم شد .اين امتحان كذايي زبان رو ميگم . يه امتحان خفني بود كه نگو!! البته با آمادگي كامل رفته بودما ( قرص هام رو برده بودم ) 2ساعت و 45 دقيقه كامل قلبم داشت رو دور 180 تالاپ تالاپ ميكرد . از listening كه هيچييييي . يحتمل 2 بشم . آخه صداي يه بچه فيسقال گذاشتند داشت با مامانش واسه برنامه ي آخر هفته ش كل كل ميكرد و هي ممم مممم ميكرد .ما هم هيچي نفهميديم .reading هم از اطلاعات 3 واحد حشره شناسي پاس شده با دكتر صالحي استفاده كردم آخه اندر حكايات زندگاني پشه بود .
چون يه نفر شنبه پشت چراغ قرمز بهم گفت درس بخون بچه و وبلاگ ننويس منم همين كار رو كردم . در عوضش سيلويا خانوم رو تموم كردم (چشمت روشن !!) كلي ايده ميده واسه سياه مشق به سرم زد . به فكر افتادم برم از خونه ي مامان بزرگ و پيچك هاي خودم و پارك شهر عكس بگيرم و باقي قضايا ... داشتم با هيجان سخنراني كنان از پله هاي كيش ميومدم پايين كه ديدم يك عدد دختر ريحان وار اون پايين دست به سينه بالا رو نگاه ميكنه . و حالا .... اين غزال است ذوق كنان.... هوار هوار .... . ديگهههه ... آها (!) يه نفر گفت : (( مرده شور اون غم پنهان لعنتي تو چشمات رو ببرند كه ....)) همين ديگه . راستي ما امروز شاهد يه صحنه تراژيك از قهر دو نفر از اين زوج مرتب هاي خوشبخت بوديم . قهر قهر تا روز قيامت . |
آرشيو | |
Template Copyright © 2004 Lost Lord All rights reserved |