ناتوردشت

home | archive | email | pictures | XML| Designer | blogger

Sunday, January 04, 2004

صبح پا شدم و موهامو بافتم و با خاش ( همشهری ها درست نوشتم ؟؟ ) والیسی هر چه تمام تر ظرفها و بریز و بپاش های دیشب رو شستم و جمع و جور کردم ... ظرف های مامان رو که تا من اینقدی شدم سالی یه دونه ش رومیشکوندم وناقص میکردم با قداست کامل جا به جا کردم ... تا حالا توجه نکرده بودم سر صبح، در سکوت خونه صدای شرشرِِ آب و سرماش و ترق و توروقِ ظرف، وقتِ هارمونیک جالبی ست برا فکرهای در همِ کوزت !!
بعدش با مقادیر متنابهی چای سراغ چرایی و چگونگی انقلاب اسلامی رفتم . یکی اول فصل 3 نوشته :
افق تاریک
دنیا تنگ
نومیدی توانفرساست
می دانم
ولیکن ره سپردن
رو به روشنی زیباست
می دانی ؟
می نویسم : وتنهایی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی کرد ...
ظهر مامان میاد . حالش زیاد خوب نیست ؛ داره سرما میخوره . چشم های مامانی ش برق میزنه وقتی همه چیز رو مرتب میبینه ... دوباره یادم میاد هنوز خوشحالی و برق رضایت چشماش امن ترین و آرامش بخش ترین نقطه ی دست یافتنی ست ....
کاش تمام خاش والیسی ها یه چیز تو مایه های ظرف شستن بود !
شد ... شد ... شد 3:45 بعد از ظهر . میزنم بیرون ... زود تر میرسم ... یهو یه دخترک از پشتم میپره جلوم !... زیر آسمون ابری و سر به زیر رشتی راه میریم و با پر رویی کامل میریم میشینیم رو نیمکتهای خیس پارک البته قبلش اعلام میکنیم : ‌‌« ملت ! ما حالمون خوبه ها ! »
کاغذهای A5 روکه شامل کشفیاتی است ، میده دستم ... (( قرارهامون شده مثل این قرار مدارهای عاشقانه ی یواشکی ... اشکالی نداره ... عجیب خوش میگذره ...))
بعدش هم میریم واسه 22 سالگی مریم شازده کوچولو میخریم و یه کارت یونسکو که به زندگی امیدوار بشه !! و بشه پست کرد براش !
قاعدتا الان به جای نوشتن اینا باید مشغول سر و کله زدن با یکی از اون 4 تا فاجعه باشم که سه تاشون پشت هم قراره اتفاق بيوفتن و تازه امتحان زبان هم اون وسط برام شکلک در میاره . آدم نمی شم که من !.... وقت انتخاب واحد جوِ فلان استاد و فلان درس میگیردم و بی خیال ِ وقت بد امتحاناش میشم ، حالا یه چیزایی از حال زارم از ترم پیش تو ذهنم هشدار ميده ها ولی انگار قراره این یکی ترم یه معجزه یی ‌‌ چیزی رخ بده که من ... خلاصه باز پایان ترم شد و بد و بیراه های من شروع شد. مریض بودی این مدل آنگولایی درس برداشتی ؟؟!!
بله دیگه ... این دو هفته بگذره ، من هم میگذرم یحتمل ...


NATORDASHT


E-Mail
 

آرشيو




اينها را می خوانم


چيز

فرياد

ريحان

فاطمه

يلدا

راهی

ماهى سياه كوچولو

غلاف تمام فلزى

کسوف

ناتور

آق بهمن

چون نقطه ی شک

ای اتفاق دوباره

خانه دانشجويي

هچون كوچه اى بى انتها

خورشيد خانوم

زن نوشت

عاقلانه

استامينوفن

Lost Lord

deltangestan

iranpaparzzi


Danshjoo List

BLOGNAMA
 

 

 Template Copyright © 2004 Lost Lord All rights reserved