|
ناتوردشت | home | archive | email | pictures | XML| Designer | blogger | ||
|
Tuesday, January 27, 2004
زني که تکه تکه شد در انتظار آينه
هوا ابري و بارونيه ... از اين ابرهاي اصيل وطني که ۱۲ ساله بودم بدجور افسرده م ميکرد ... ۱۶ سالگي هم همين جور بود .... ۲۰ هم همين جور ... دو روزه دارم رو در وديوار اتاق و روي روزنامه ي سبزي و آينه و پنجره ي اتاقمان که بخار نمي گيرد غر مي نويسم ... از صداي داد و بد و بيراهي که مي شنوم سرم رو ميکنم زير بالش بچگي هايم ... دلم يه * مي خواد که تو بغلش گريه کنم ... من مزه ش رو نچشيدم ولي ميخوام ؛ يکي گفته بود از استامينوفن پروفن هم قوي تره ... مهم نيست ديگه ... خدا هم ديگه بي خيال ما شده ... پيغام داده : دختر اول آدم شو بعد بيا آه و ناله کن ... بي انرژي بي انرژي ام ... داداش جان است که چند روزه مياد فرمان ها رو از رو صورتم جمع ميکنه و عينک رو از صورتم بر مي دارد و ميگه برو زير پتو و بعدش چراغ رو خاموش ميکنه ... امروز ميگه <<حداقل مدل گذاشتنشون رو عوض کن تنوع بشه>> ... از اين که گير نيست ؛ از اين که مهربون ميشه از اين که دختر نيست ... دوسش دارم ... آذين شعراش رو گم کرده ... تايپ ميکنم و ميل ميکنم براش ... بد جور عاشقم ميکنه شعراش ... بد جور ... منو يادحس های اون موقع خودم ميندازه و دلم مي خواد يه مصيبت کامل برا اون موقع خودم زار بزنم ... هي هوي هاي هاي هاي هاي هاي ... من ميخوام کسي باشه که بهش بگم ببين بيا نگام کن بيا دستم رو بگير بيا جلو ... نترس من خيلي هم ترسناک نيستم بيا ...من خودم آهويم بيا باهام حرف بزن ... خودت بفهم که من ميخوام باهام حرفي بزني ببين من نگم بهت ...خودت بفهم ... من از اين خانه ي پدري ؛ از طوفان هاي گاه به گاهي؛ از اين ادعاهاي تو خالي ؛ از اين نگراني هاي هميشگي و از اين .. از اين ... فرار ميکنم يه روز ... نترس از اون فرارهاي پاستوريزه ... هي هي گفتم پاستوريزه ؛ نه استريليزه . دارم تو يه تاک قد کشيده گوش ميدم به ياد هق هق هاي نامرئي ام ... آهنگ ِ عاقلانه گوش ميدم به ياد هق هق هاي روزمره م ... .... |
آرشيو | |
| Template Copyright © 2004 Lost Lord All rights reserved | |||
