ناتوردشت | home | archive | email | pictures | XML| Designer | blogger | |
Wednesday, March 03, 2004
شده ايم مايه ي مسرت و فرحناکي خانواده و دوستان و البته اين جناب داداش !
صبح از خواب پا ميشه مياد بالا سر من ميگه « خب ، صبح به خير ! يه کم حرف بزن دلمون وا شه ! . بگو سيروس و هزار و سيصد و شصت و شش » و از اين حرفاي سين و شين دار .... حرصي مي خورم بسي عظيم و دردناک ... به همون دردناکي هم کسي درک نميکنه ... اين دکتره به دليل تند پيشرفت کردن حرکت دندونام يه عالم آهن آلات کار گذاشته تو دهنم که علاوه بر اينکه بد مدل سنگيني ميکنه ، ما را دچار هم کرده ! دچار به خوردن سيالات ، دچار به لکنت زبان ،... طوري که حالا خيلي رغبت به حرف زدن داشتم ديگه رسما حالم از حرف زدنم به هم ميخوره ... با تمام وجود با کساني که لکنت دارند هم دردي مي کنم ... اين دور و برها حکيمان مي گويند بايد تمرين کني ! آخه واقعا زور داره تمرين حرف زدن اونم واسه من ... شکنجه ي عظما مي باشد ... خلاصه تصميم گرفتم اگه تا چند روز ديگه خوب شد که شد وگرنه همش رو در مي يارم ...ا ه ه ه ه ه ه ه |
آرشيو | |
Template Copyright © 2004 Lost Lord All rights reserved |