ناتوردشت

home | archive | email | pictures | XML| Designer | blogger

Wednesday, June 02, 2004

نشریه در اومد با روی جلد یه دختر که دستاش رو گرفته جلوی صورتش و ...گذاشتم رو میز و رفتم بیرون .
نمی دونم چرا دنبال یه دستشویی ، چیزی می گشت که یه کم زار بزنه ! همین .
دیروز بدون اینکه بدوم ، رفتم مثل آدمیزا د در تمام کلاسام حضور فعال به هم رساندم ... ولی شارژم تمومه ... حداکثر تا 10 صبح میکشه . بقیه ش با باتری ...
کتابام همین جور انگشت لاشون مونده بود و کنار تختم زل زده بودن بهم ، منم هر شب یه دستی براشون تکون می دادم و سرم رو فرو می کردم تو بالشم و برو که رفتیم ای خوااااااااااااااااااااب .
بی شیر و شکر حمید امجد رو سر کلاس متون شروع کردم . نمی دونم چرا همش انتظار داشتم با یکی از اون نمایشنامه های اسطوره ای مثل مال بیضایی روبرو بشم . ولی دوسش داشتم ... خیلی خوب و کوتاه بین قسمت های مختلف ارتباط برقرار کرده بود ، کاملا هم روابط ملموس بود ... دوسش داشتم ... رسیدم سر میز شش کلاس تموم شد ...


NATORDASHT


E-Mail
 

آرشيو




اينها را می خوانم


چيز

فرياد

ريحان

فاطمه

يلدا

راهی

ماهى سياه كوچولو

غلاف تمام فلزى

کسوف

ناتور

آق بهمن

چون نقطه ی شک

ای اتفاق دوباره

خانه دانشجويي

هچون كوچه اى بى انتها

خورشيد خانوم

زن نوشت

عاقلانه

استامينوفن

Lost Lord

deltangestan

iranpaparzzi


Danshjoo List

BLOGNAMA
 

 

 Template Copyright © 2004 Lost Lord All rights reserved