ناتوردشت

home | archive | email | pictures | XML| Designer | blogger

Monday, August 09, 2004

تنم هي داغ ميشه ، هي سرد مي شه ، ...حواسم سر جاش نيست ... يه جايي حوالي بودن يه چيزايي داره پرسه مي زنه ... مي دونيد اينا رو دارم ثبت مي کنم چون دارن تبديل مي شن به سري قله ... يکه و تنها تصميم گرفتن چه سخته ... ولي آدم مي تونه به انسان بودن و اختيارش يه جورايي افتخار کنه ... حالم نه خوبه ، نه بده ...دلم مي خواد وصيت نامه بنويسم ... نوشتم ، آره ،ديشب تو دفتر
سيمي يه چيزايي نوشتم ، طبقه ي دوم کتابخانه ، قفسه ي سمت چپ ، کنار کتاب مسخ گذاشتمش ...
گمان مبر که در برودت اين باد ها خواهم برید


نمي دونم چرا دارم اينا رو ميگم . مي دونم فردا و پس فردا باز مي آم و مي نويسم ... ولي خب امروز حس برانگيخته شدن دارم ! هاها ...
مرا تو بي سببي نيستي
به راستي صلت کدام قصيده اي اي غزل


NATORDASHT


E-Mail
 

آرشيو




اينها را می خوانم


چيز

فرياد

ريحان

فاطمه

يلدا

راهی

ماهى سياه كوچولو

غلاف تمام فلزى

کسوف

ناتور

آق بهمن

چون نقطه ی شک

ای اتفاق دوباره

خانه دانشجويي

هچون كوچه اى بى انتها

خورشيد خانوم

زن نوشت

عاقلانه

استامينوفن

Lost Lord

deltangestan

iranpaparzzi


Danshjoo List

BLOGNAMA
 

 

 Template Copyright © 2004 Lost Lord All rights reserved