ناتوردشت | home | archive | email | pictures | XML| Designer | blogger | |
Thursday, August 12, 2004 * يكي ديگه از علائق زندگي م رو كشف كردم . سرعت بالاي 120 تو اتوبان اونم رو صندلي جلو اونم با اين راننده حرفه هاي اينكار …كه عقربه سرعتشون در رفته ، آي حس زنده بودن مي كنم كه بيا و ببين… به گمونم يه لايه ي پنهان تين ايجري رو تو اين سن و سال پيدا كردم ! * دو روز پيش حس وصيت نامه نوشتن پيدا كرده بودم ؛ يه چيزايي هم نوشتم . طبقه دوم كتابخانه ، قفسه سمت چپ ، گذاشتمش لاي كتاب مسخ كافكا . مطالعه برا عموم هم آزاد است . * خونه زندگيمون به علت پاره ي تعميرات ريخته به هم . وسط سالن شن ريختن ، اون ور يكي داره شلپ شلپ رنگ ميزنه ، اين ور يكي داره پتك مي كوبه تو سر پاركت ها ، شب هم كه ميشه هر كي با يه بالش زير بغل يه جايي ولو ميشه . منم رو كاناپه ديگه لابد . زندگي شده تو مايه هاي كماندويي … * خب ?… بله … اولين پله از يه مرحله ي گنده زندگي م رو رفتم بالا ، آي به نفس نفس افتادم ، آي ضعف كردم ، آي مردم و زنده شدم كه … ولي مي تونيد از من نشنيده بگيريد : و خدايي كه بد مدل در اين نزديكي ست … حيف كه حال ندارم تعريف كنم ،هر چند حال هم داشتم نمي شد ، در زندگي مراحلي هست كه گذراندشان و به گور بردنشان را بايد تنها و … تاب بياوري فرزند ! خلاصه ثبت شد به وقت سه نقطه … شعار هفته هم اينه : در نگاهت همه مهرباني هاست : قاصدي كه زندگي را خبر مي دهد . |
آرشيو | |
Template Copyright © 2004 Lost Lord All rights reserved |