ناتوردشت | home | archive | email | pictures | XML| Designer | blogger | |
Sunday, August 22, 2004
تو پيش از اتفاق اين سكوت
نطفه ي نيزاري از كلمات من بودي درآمد در آغازي دور از چرخ ازل تو پيش از اتفاق اين كلمه كبوتري بودي با گلوي برهنه از بلور بالاي گلدسته هاي دره ي صنوبر و ماه حالا از آن همه سكوت ، كلمه ، كبوتر يا هر چه انتظار ديگر هيچ پيامبري از بستر اين رود خسته نخواهد گذشت نه آوازي از نيزار گريه و نه كبوتري از قوس باد ديگر هيچ عطري از لمس ليمو بنان قرينه نخواهد گذشت تو رفته اي و من كلماتي را به ياد مي آورم كه از تكرار گريه ترانه مي شوند من سهمي از ابر و آينه دارم و آسماني بلند كه هرگز بي اجازه ديدگان من باراني نخواهد شد نه ديوار و نه خانه بايد پيش از آن اتفاق بزرگ بروم رفتم خواهم رفت با عمر كوتاه تمام گيلاس ها شكوفه ها ، شب پره ها . **************************************************************** يه چند روزي گذشت . حالا چه جوري گذشت و ميگذره بماند ، يه جورايي حناق گرفته بودم يا يه چيز تو اين مايه ها . اصولا خيلي سخته كه بعد كلي نشيب كم كم اوضاع يه كم آروم شه ، بعدش تو فكر كني كه وقتي با تمام وجود و فكر و محبتت كه يه آدم اين ساله مي تونه داشته باشه و نه آه و ناله قاطيشه و نه من بميرم و تو بميري و يه جورايي هم نرماله يه چيزايي رو توضيح بدي و به خيال خودت روشن كني … بعدش يهو ملت به اين نتيجه برسند كه تو يه غلطي ، و ميشه با لاك غلط گير روت رو سفيد كرد … خب چي بگم ! روشون سفيد . سعي مي كنم ديگه در موردش حرف نزنم . در اولين فرصت بايد برم دريا . دور افتادم ازش . ديگه حرفي برا گفتن ندارم . الان وقت برداشت برنجه … اكثر ساعت هام تو مزرعه مي گذره . كنار دختر ها و زن هايي كه يا خيلي ازم بزرگترن يا خيلي بزرگتر نيستن . اسم هاي قشنگي هم دارن . يكيشون اسمش شيرين . اون يكي خيلي خوش اخلاقه و يه لبخند گنده هر دفعه به پهناي صورتش تحويلت مي ده كه تو مي موني با اين خستگي عجب روحيه اي داره اسمش خورشيد . يكي هم كه از بس تو شاليزار كار كردن پاهاش از هم فاصله گرفته اسمش بالا خانومه ! |
آرشيو | |
Template Copyright © 2004 Lost Lord All rights reserved |