ناتوردشت

home | archive | email | pictures | XML| Designer | blogger

Sunday, September 19, 2004

1* ” حميد هامون نمونه آدمي كه در سال 1369 خورشيدي در تهران زندگي نكرد ، حمالي زندگي را كرد . “
فيلم هامون يكي از نوستالوژي هاي قابل توجه زندگيمه ! و حالا در نظر سنجي از منتقدان مجله فيلم جزء اولين شخصيت هاي ماندگار سينماي ايران شده … نوشته هاي كيومرث پوراحمد رو دوست دارم ، بيشتر از فيلماش ، بيشتر از همه چيزاش … اون از اون بهاريه ها ش كه كلي خوشم باهاشون ، اينم از نقد نوشتن هاش ، يه غمي كاملا زيركانه و حرفه اي تو نوشته هاش جاريه كه بد مدل بهم مي چسبه …

2 * وقتي مثل اين روزها اينقدر ذهنم در گير و مشغوله و نمي تونم بهش سر و سامان بدم و بدبختيش هم اينه كه دقيقا در اين مواقع لال مي شم و هيچي نمي تونم به هيچ كي بگم و كسي هم تاب بد خلقي و كم بودن مرا ندارد فقط بايد پناه ببرم به خواندن و بعضا فيلم ديدن … يك ذهن زيبا يا شب هاي روشن …

3* خبر نامه و روزهاي شلوغش تموم شد …
ـ نتيجه اين 6 روز يه تجربه ي عظيم جمع و جور كردن يه جمع بود تو مايه هاي مديريت كردنشون
ـ در لحظه تصميم گرفتن
ـ منعطف بودن در حد مرگ
ـ توان تحمل بقا به بهايي كه بر سرقيمتش چه دعوا ها كه صورت نگرفت !
ـ بارها بارها تا طبقه ي 5 و سقوط رفتن ، و برگشتن به اتاق در هم و شلوغ خبرنامه
ـ و 5 شماره هر روز خبر نامه 8 صفحه اي با يك صفحه روسي را به ساعت 3 براي صفحه بندي رساندن
ـ ناز و منت كشيدن به مقدار ... !
ـ و كمك فكري و ذهني و جسمي و همه جوره ي دوستاني كه اگه نبودن معلوم نبود الان من كجا بودم !!
ـ و البته يه فيلم حدودا 3 يا 4 ساعته از 6 روز كار گروهي براي ثبت در تاريخ ( ! )

4 * تو دنياي شديدا واقعي و خشن و معلق امروز يه چيزايي برام روشن شد عين كله ي سحر كه همه چيز روشنه … يه سري مشت هاي سنگيني هم خورد تو ذوقم ، يه سري آمال و آرزو هام هم عين چـــــــي خراب شد جلوي چشمم و الان هم دارم دوره ي نقاهتش رو مي گذرونم …
بايد يه سري چيز ها ر وروشن كنم برا خودم بعدش تصميم بگيرم كه مي خوام ادامه بدم يا نه…
شروع كردن خيلي سخت نيست ، مهم موندن و ايمان داشتن به راه ‏… ايمان من يه چيزايي ديده ، يه ليچار ميچاري هم خودم بهش گفتم كه بهش بر خورده و الان تو قهر به سر مي بره … بايد برم يه جورايي جمعش كنم و بر گردونمش سر خونه زندگيش ، آخه ديگه مهر داره مياد ، خوبيت نداره ايمان آدم هويجوري تنهاي تنها شب تو خيابان پياده روي كنه …

5* شماره ي فوق العاده ي تابستان مجله ي فيلم حسابي مشعوفمان كرده اين روزها يه مصاحبه ي همچين با پدر مادر با مهرجويي انجام دادند كه مهرجويي خون آدم را براي كم خون هايي مثل من حسابي مي بره بالا …

6 * اگه يه روز سواري
اومد ز سبزه زاري
خسته و پير و داغون
يه عاشق پشيمون
با چشم تر هاج و واج
نگا مي كرد به امواج
بهش بگين كاكل زري
دير اومدي مرد پري



NATORDASHT


E-Mail
 

آرشيو




اينها را می خوانم


چيز

فرياد

ريحان

فاطمه

يلدا

راهی

ماهى سياه كوچولو

غلاف تمام فلزى

کسوف

ناتور

آق بهمن

چون نقطه ی شک

ای اتفاق دوباره

خانه دانشجويي

هچون كوچه اى بى انتها

خورشيد خانوم

زن نوشت

عاقلانه

استامينوفن

Lost Lord

deltangestan

iranpaparzzi


Danshjoo List

BLOGNAMA
 

 

 Template Copyright © 2004 Lost Lord All rights reserved