|
ناتوردشت | home | archive | email | pictures | XML| Designer | blogger | ||
|
Friday, September 24, 2004
1* وقتي مثل امروز
با خواندن سه كلمه ي تشكيل دهنده يه جمله ي مجازي ، يه موج شادي سيال و رقصان ، بي توجيه قانع كننده ، بي توضيح و كمي تا قسمتي احمقانه تو سلول هاي تنم جاري ميشه و يه جرقه ميشه از آن انرژي هاي كيهاني سر صبح هاي خدا بيامرز ؛ وقتي اين شادي اين قدر غير قابل لمس و بيان شده كه فقط مي تونم صورتم را لاي دستام قايم كنم و بي صدا مثل آليس در سرزمين عجايب قهقهه سر بدم ؛ در اين مواقع فقط دلم براي كساني مي سوزد كه من شده ام ثمره ي زندگي و عمر و تلاش شان … من شده ام فرزندشان … بايد بروند يه فكري به حال خودشان بكنند … ظاهرا من آدم بشو نيستم ، يه جورايي ديوانه ام … 2* زبان زمان ما را براي آن حقيقت مجهول نشسته در اتاق باران گرته مي كند تا در روزهاي ديگر در كمبود طرح هاي عاشقانه با قلب هاي شيشه اي هياهو كنيم . 3* خدا ممنون براي باخاصيت ترين دوم مهر در بي معني ترين حالته ممكنه … 4* . |
آرشيو | |
| Template Copyright © 2004 Lost Lord All rights reserved | |||
