ناتوردشت | home | archive | email | pictures | XML| Designer | blogger | |
Sunday, September 12, 2004
1* اول از همه بگم خداي هر سالم ، ازت ممنونم برا بارون اصيل سوزني وطني كه امروز 21 شهريور فرستادي … تولد آدم باروني باشه معني خوب مي ده ؟! نمي دونم …
از صبح با سردرد پا شدم ، قرص و چاي و اين جور چيز ها هم ديگه جواب نمي ده … 2* حتي به خواب هم نمي ديدم كه تولدم رو يه عده اي بگيرند كه تا 5 روز پيش تمام آشنايي مان در حد قيافه و سلام و عليك و اين حرفا بود و اينكه خب مطالب همديگر رو تو نشريات دانشكده هاي مختلف ديده بوديم و اين چند روز به خاطر در آوردن 6 شماره خبرنامه المپپياد كه به مناسبت خزر دور هم جمع شديم و من شدم دبير تحريريه و اين بچه ها هم هر كدام يه ستون تحريريه … و وقتي ريحان هم باشه يكي از ستون هاي خوش عطر و بوي خبر نامه و اين ور و اون بدوه ،و بعد هم هي بگه من امروز انتخاب واحد دارم و دير ميام و از اين حرفا ، نتيجه اين ميشه كه من امروز بعد از اينكه رفتم پيش اقاي مدير مسئول و برگشتم ديدم در رو روم بستند و بعد هم بوي سوختگي مي اومد ( به جان خودم گفتم تو اون فيسقال جا پرده رو به آتيش كشيدند ) يهو ديدم در باز شد و 20 نفر با فششفه دارند تولد مبارك مي خونند و يكي هم اون وسط داره تند تند شيريني مي خوره … جدي نميدونستم چي بگم ، … فقط اينكه تو اين دنياي غريبه ي امروز خدايمان خوب كارش را بلد است … خيلي خوب … من يه جفت گوزن با شال گردن از ريحان كادو گرفتم … اين روزها ريحان ترين ريحان است … 3* بچه ها رو تخته اينو چسبونده بودند : مرغ و خروس و اردك تولدت مبارك امسال نرسيدم برا خودم كادو بگيرم … و من همچنان و سرسختانه به معجزه ي روز تولد معتقدم … 4* اگه زنده بودم و المپياد به خير و خوشي تمام شد و 4 تا ديگه خبر نامه مون هم در اومد ، ميام اينجا و همه چي رو تعريف مي كنم البت اگه حسش بود ، فكر كنم تجربه ي كم نظيريه تو زندگيم … در ضمن ممنون از دوستهايي كه تبريك گفتن برا تولد ، مي دونيد يه وقتايي تو عمر آدم هست كه آدم فقط با دو تا كلمه زنده ست . چندان نرمال نيست ، ولي هست . همين . پ.ن. به علت خستگي و مردگي مفرط اين به جاي ديروز امروز پست ميشه . |
آرشيو | |
Template Copyright © 2004 Lost Lord All rights reserved |