|
ناتوردشت | home | archive | email | pictures | XML| Designer | blogger | |
|
Friday, September 03, 2004
وقتي بر ميدارند پيچك و هر چي سبزي تو حياط هست در جهت پاكسازي و اين مزخرفا قطع مي كنند … چنان غمي مياد تو دلم كه حس مي كنم هيچ مساله اي مهم تر از حفظ پيچك ها تو زندگي برام وجود نداره …
نه ؛ من آدم احساساتي نيستم . حداقل از نوع احساساتي كه بشه راحت تعريفش كرد نيستم ، اگه بودم حال و روزم اين نبود . ولي اصلا نمي تونم با اين مورد قطع كردن پيچك و درخت كنار بيام . اين رو مي دونم كه دنياي ما داره به سمتي پيش ميره كه شب تا صبح بايد بدوييم دنبال زندگي ؛ زندگي كه خودمون خيلي راحت برا اين كه برامون مسئوليت ايجاد نكنه قطعش مي كنيم . جلوي ديد من همين جا كه نشستم و اينا رو مي نويسم يه درخت انجير هست كه به جز سبزي و به جز اين كه شبا ماه از بين شاخه هاش ديده بشه و به جز اين كه هي تو باد اين ور اون ور بره و به جز اين كه من عكسش رو بندازم كار ديگه اي از دستش بر نمي ياد . خب اين كارا برا يه درخت كافيه ديگه . دارند قطعش مي كنند و من هيچي ، نشستم اينجا و دارم فكر مي كنم كه وقتي اين همه آدم دارند تو دنيا هر روز كشته مي شند و من عزاي يه درخت رو گرفتم و … ولي در حال حاضر ، در همين ظهر جمعه من … هيچي . درخت كوچك من به باد عاشق بود . همين . |
آرشيو | |
| Template Copyright © 2004 Lost Lord All rights reserved | ||