ناتوردشت

home | archive | email | pictures | XML| Designer | blogger

Monday, November 08, 2004

0* لحظاتی هست که کلیه نقشه های خود سازی واصلاحی ، مقاومت و دیالکتیک تنهایی و تکیه به ذات وجودی خود و این حرفا همش می شه کشک !
یه وجودی به نام دل که اخیرا در ماهیت وجودیش شک و اختلال ایجاد شده ، با آن ادا و اطوارهای آنچنانی اش ، چنان بی مقدمه سازش را عوض می کنه که تا بجنبی و مدل رقصت را باهاش هماهنگ کنی ، پاهات پیچ خورده و یه چند روزی کله پا شدی و افتادی یه گوشه دنیا ، و کسی هم نیست که احیانا جمعت کنه و برت گردونه ...
باز می مانی خودت که هی باید شیر نسکافه داغ کنی و موهایت را در دورترین نقطه ی ممکن از بینی ات جمع کنی آن بالا . هی زل بزنی به این ور اون ور و کاغذ بگیری جلو چشمهایت و لورنا گوش بدی و ...
بعد چند روز باز می توانی کودکانه بگردی دنبال بهانه های ساده خوشبختی و تئوری های جدید تربیتی و دلت را اینبار به قلمه ی تازه گرفته ی یاس سفید خوش کنی ...
**
1* آهنگ morrincone رو دقیقا از روز اول عید 83 که تو خونه ی مامان بزرگ سر یه فیلم (حرفه ای ) دیدیم جمیعا عاشقش شدیم .... از اون روز تا به حال که داریم در به در دنبالش می گردیم ... بعدش دیروز پریروز اقای داداش خبر می آره که بعله پیداش کردم و می یارم ... امروز من همین جور بی هوا کامپیوتر رو روشن کردم و اسپیکر هم روشن بود ، یه هو دقیقا یهو ها ! این آهنگ با اون شروع باشکوهش پیچید تو گوشم ... خیلی خوب بود . مدتها بود یه آهنگی این طوری منو نبرده بود با خودش ! این تکنولوژی جالبی ها که سر هر چی خاموش کنی سر همون هم روشن می شه ها !

2* خوابگاه دختران و قرار مصاحبه با دبیر انجمن ( با کمی اغماض ) شورای صنفی و موهایی که تنها 5 سانتی از بلندی شان مانده و باز هوایی ام میکند ... و نوستالژی زندگی خوابگاهی : همین که پایت را می گذاری آن ور میله ها ، مقنعه ها به دست و قهقهه های در گلو مانده و آی زندگی جریان دارد کاملا دخترانه ی دخترانه ... بوی آش رشته ولباس های شسته و دعاهای قبل افطار که سانسور می شود و سفره ی سراسر مربا و جلسه ی نوشتن سناریوی آخرین روز امتحان و نه کسی برام زنگ می زنه و نه من برا کسی زنگ می زنم و افسردگی ماژور و تانگوی یک نفره و آی خداااا یکی بالاخره ما رو پیج کرد ...

3* سه شب قدر تموم شد ، به پست مدرن ترین وجه ممکن برگزار شد ، خدااااا ، بیانیه هم روز آخر صادر شد ... تا ببی نیم چه شود !

4* یکی از میمون ترین وقایع دیدن دوگانه از سه گانه کیلشوفسکی بود : آبی و سفید ... فیلم نامه ش رو مدتها بود خونده بودم .
نمی دونم چه طور بگم چه قدر امنیت دارند و امید ؛ نه به اون معنای کلاسیکش ، نه ! یه جور ملموس و انسانی و بکر ... یه چیز تو مایه های : ماه مستقیم رفت ، ما پیچیدیم
آبی ش که یکی از محترم ترین و انسانی ترین آثار عاشقانه ی زنانه ست ...
سفیدش هم یکی از صادق ترین آثار عاشقانه ی مردانه ست ...
قرمزش هم توفیق دست نداد ...
یه دوگانه ی آرام و امن که خوب بلد بود با اون موسیقی معرکه ش وسط یه سکوت طولانی شوکه ت کنه و بعدش یه هو تمام چشم اندازت رو سفید و آبی کنه ... بهترین چیزی بود که تو این روزهای شلوغ ومعلق می تونست به دادم برسه ...

5* پیش بینی می شود امروزی روزی برای خودش بس روزگونه ... ما رفتیم ، سرویس رفت !

6* .





NATORDASHT


E-Mail
 

آرشيو




اينها را می خوانم


چيز

فرياد

ريحان

فاطمه

يلدا

راهی

ماهى سياه كوچولو

غلاف تمام فلزى

کسوف

ناتور

آق بهمن

چون نقطه ی شک

ای اتفاق دوباره

خانه دانشجويي

هچون كوچه اى بى انتها

خورشيد خانوم

زن نوشت

عاقلانه

استامينوفن

Lost Lord

deltangestan

iranpaparzzi


Danshjoo List

BLOGNAMA
 

 

 Template Copyright © 2004 Lost Lord All rights reserved