ناتوردشت | home | archive | email | pictures | XML| Designer | blogger | |
Tuesday, November 30, 2004
۰* خيلي خوب خيلي زود تبديل شد به خيلي بد !
۱*چنان حالم قاطي بود که رفتم طاق باز دراز کشيدم تو نمازخونه يي که هيچ کمي از سرد خونه نداشت ... ۲*دقيقا ۸ نفر امروز سعي کردن به روش هاي مختلف و نه چندان خلاقانه سفسطه م کنند ... خيلي احمقانه سعي مي کنند از راه تحريک احساسات من وارد شوند ... هر کدومشون که مي رفتن تو دلم مي گفتم آره اين يکي ديگه حتما سعي مي کنه با استدلال قانعم کنه ... ولي زهي خيال باطل ... اصولا سفسطه جزء لاينفک قدرت است . ۳*مي خواستم زنگ بزنم بگم مي آي کنار من راه بري ؟ مي آي فقط راه بريم و من فکر کنم ، تو باشي و من فکر کنم بدون اينکه حرفي بشنوم ؟ مي خوام سکوت باشه ... کشاورزي امروز معرکه بود هواش ، آسمونش ، درختاو آفتابش ... مي خواستم زنگ بزنم بخوام ازش ، مثل تمام چيزايي که مي خوام ، ولي روم نشد ! |
آرشيو | |
Template Copyright © 2004 Lost Lord All rights reserved |