ناتوردشت

home | archive | email | pictures | XML| Designer | blogger

Sunday, November 28, 2004

چشمام رو که هم می ذارم داغه داغه ... ازکم خوابی دارم می میرم و زندگی با سرعت مسخره ای در ساعت ادامه دارد ...

1* بهترین خبر برای یه خبرنگار تازه کار خبرگزاری اینه که خبرش رو تو روزنامه کار کنند !
از اولش حس می کردم که این تاکسیرانی یه چیزی باحالی می شه ... نگفته بودم ؟!

2* رفتم انتشارات حرف نو و به آقاهه می گم که برای من حساب کنید فلان تعداد نشریه با فلان تعداد صفحه و چاپ ریسو چه قدر در میاد ؟ همین طور غرق کتابایی هستم که تو کتابخونه شون چیده شده ... کارشون خیلی درسته ! کتابایی که اون جا بود یه طرحایی داشتم تو مایه های نشر ماه ریز که من حسابی عاشق شیفته شون هستم ... حالا قیافه ی منو داشته باشید که همین جور مستم و دارم به این فکر می کنم این همه سال این بغل گوشم بود و من ...
همش 5 دقیقه هم تا خونه مون راه نیست ... با دمپایی هم می تونم برم ! که آقاهه بهم می گه فلان قدر ... یعنی دقیقا نصف اون چیزی که من براورد کرده بودم و داشتم پرپر می کردم خودمو برا گرفتنش از رئیس روسا ! خودش فهمید که خیلی کپ کردم و بهم گفت که ما خودمون این کاره بودیم و نشریه در آوردیم و می دونیم چی می گید شما و از این حرفا ... خلاصه حسن ختام خوبی برا روز ! کلی روحم شاد شد از این که هنوز بهانه هایی برای ادامه وجود دارند ... همین برا خودم لبخند می زنم و نیشم کم و بیش بازه که می آم تو خیابون و دو تا پسره پشتم راه می افتند و می گن : آخی بیچاره برا خودش می خنده !! خودمم باورم نشد که چه طور زدم زیر قهقهه با این حرفشون و بعدش هم خودمو جمع کردم و پریدم تو خونه !

3* خیلی اتفاقای دیگه هم افتاد که حال ندارم بگم ... خسته مه !

4* خوابم میاد و تمرینای زبانم هنوز مونده و گزارش کار آبیاری هم همین طور و هفته دیگه هم دو تا میان ترم خفن دارم و ملتمسانه امیدوارم شنبه سیاه مشق رو بگیرم دستم که بتونم درس بخونم ، تازه هنوز تاکسیرانی ادامه ش رو هواست باید برم دنبالش و هنوز دفترچه ارشد نگرفتم و نشده یه زنگ به فاطمه بزنم و مامانم رو دو روزه نبوسیدم و ریحان رو 8 روزه ندیدم و3 تا کتاب توپ دارم که باید بخونمشون و سه شبه که تا دراز می کشم و یه صفحه ش رو باز می کنم خوابم می بره و فقط یادم میاد که آقای داداش میاد و برش می داره و عینکم هم بر می داره و میگه انگار مجبورش کردن وبرق رو خاموش می کنه و میره ...

5* دور و برم آنقدر شلوغ است که ؟
هیچی ... ولش کن ...


NATORDASHT


E-Mail
 

آرشيو




اينها را می خوانم


چيز

فرياد

ريحان

فاطمه

يلدا

راهی

ماهى سياه كوچولو

غلاف تمام فلزى

کسوف

ناتور

آق بهمن

چون نقطه ی شک

ای اتفاق دوباره

خانه دانشجويي

هچون كوچه اى بى انتها

خورشيد خانوم

زن نوشت

عاقلانه

استامينوفن

Lost Lord

deltangestan

iranpaparzzi


Danshjoo List

BLOGNAMA
 

 

 Template Copyright © 2004 Lost Lord All rights reserved