ناتوردشت | home | archive | email | pictures | XML| Designer | blogger | |
Saturday, May 14, 2005
* فصل اول داستان تمام شد .
جمله ی آخرش هم اینه : جان کلام همان جان اقدس بود . * خالی ام . فصل دوم داستان شروع نشده . خلاء است . چند صفحه سفید برا نقاشی بچه ی 5 ساله داستان می گذارم ! کلمه ی پیدا نیست . باران گرفته با رعد و برق . وقتی کاری از دستت بر نیاید و وقتی مرز هایت را صبور چیده باشی کنار دیوار به خط ، منتظر دست به دست کردن زندگی. اردی بهشت هم باشد . ناباورانه از راننده تاکسی هم بخواهی که صدای هایده اش را کمی بلند کند . نمی توانم . هی خدا می دانی که نتوانستن ، نخواستن نیست . هیس س س س س . ناتوردشت با توام : می بوسمت و اشک . |
آرشيو | |
Template Copyright © 2004 Lost Lord All rights reserved |