ناتوردشت | home | archive | email | pictures | XML| Designer | blogger | |
Saturday, July 16, 2005
* مصیبتی ست این که خواب نمی بینیم
و رویای گریخته از رختخواب ما بر بام تابستان مصیبتی ست که در خواب ما صدایی نیست و سکوت ، همین است که می شنویم آژیر آمبولانس با هیچ می خوابیم ، بیدار می شویم در هیچ واره های صبح و باز هم آمبولانس می گذرد بیژن نجدی * خلسه ی رخوتناک و بی خاصیتی را دچار شده ام که هنوز نمی دانم از کجا آمده و به کجا می رود و اصلا چرا نمی رود! همراهی دارم که با من می آید و می رود ... فلسفه می بافیم ، سکوت و نگاه توامان را داریم و عکاسی می کنیم . پروانه ها و اسکله انزلی و بام سبز لاهیجان و موج شکن و خزر با آن آبی مواج و درخشانش که به جز آن که آن بالا این روزها بیشتر از همیشه نگاهش روی من است ، تنها شاهدان عاشقانه های داستان هستند ... مهمانی غریب مهر و تردید . تاکنون تردید هایم را تاب آورده ... بعد از این را ... * اولین بار است . یکه است . یگانه است آنچه را که سپرده ام این دختر درون را به آن * وبلاگی به وبلاگستان شهر شیشه ای اضافه شده . همکار و دوست ایسنایی مان آقای چیز با وبلاگ چیز ! پست جدیدش نگاهی ست از زاویه یی منفرجه به گنجی و آن چه این روزها به او و بر او می گذرد .آنچه را که مطرح کرده تا حدودی قبول دارم . اینکه فراتر از موج نمادین و به حقی که برای آزادی گنجی به راه افتاده ، به قسمت معقول خواسته مان وعمق آنچه که بر ما رفته و میرود از بالا ، تنها کمی بالا ، چشم بدوزیم . |
آرشيو | |
Template Copyright © 2004 Lost Lord All rights reserved |