ناتوردشت | home | archive | email | pictures | XML| Designer | blogger | |
Wednesday, September 28, 2005
واگویه :
دچار تنهایی شده ام ... از آن تنهایی ها که بعد ازخود نهیب زدن های بسیار دچارش شده یی که از کسی ، چیزی ، روزی ، هوایی انتظار خبری نداشته باشی . دوره یی که به بودن - آن ، او ، دیگری - دل بستی دچارت می کند . بعد از آنکه بودن - آن ، او ، دیگری - بهانه یی شد برای تحمل و پذیرفتن آنچه عرف ، قانون ، گاهی زور ، گاهی ماوراءالطبیعه نامیده اند . نامیده ایم . آنچه زندگی گفته ایم ، گفته اند . از بس همه چی از نظر منطقی و عقل سر جای خودش دراین یه لا قبای دنیا است حالم به هم می خورد ... این جور وقت ها نمی توانم برای حس های بی سر و سامانم لغت عقل پسند پیدا کنم. شایددر این دره ی نه چندان روشن ، پی یک گوسفند می گردم که بیاید علف خستگی مرا بچرد . شاید چاره یی جز این نباشد. باقی بقایتان . |
آرشيو | |
Template Copyright © 2004 Lost Lord All rights reserved |