|
ناتوردشت | home | archive | email | pictures | XML| Designer | blogger | ||
|
Sunday, March 12, 2006
1 * اين نسبي گرايي لعنتي ، لا مصب بد دردي است . بايد قضاوت را بگذاري كنار . زندگي هم بدون قضاوت شخصي شديدا واقعي مي شود و واقعيت هم در اكثر موارد تلخ است .
بين نسبي گرايي و مطلق گرايي معلقم . نسبي گرا كه باشي زندگي ات تخته وار روي دريايي از واقعيت و غير واقعيت هايي كه در درست بودن خيلي شان مرددي شناور است . 2* پست قبلي را فاطمه نوشته بود برايم . جدا عوض شده ام و خيلي طاقت آوردم كه تا امروز نگفتم عجب حس شيرين و خوبي بود ياد آوري روزهاي راهنمايي و دبيرستان؛ ميان ديوار هايي كه امروز بعد از چند سال كه نگاه مي كنم سايه هايي از نسل من و امثال فاطمه را، در آن مدرسه خاص مي بي نم كه درونمان در تضادي عجيب با محيطي كه در آن بزرگ شده بوديم قرار داشت . گويي رنجي شيرين و كودكانه را متحمل مي شديم تا بياييم بيرون و ببي نيم مي توان عاشق شد و رنج بودن هيچ شباهتي به غصه هاي دختران دبيرستاني ندارد. به فاطمه سخت گذشته . بارها سخت تر از آنچه فكر مي كنم به من گذشته . و من هر بار سعي مي كردم منطقي عاشقانه برايش ترسيم كنم و نا موفق بودم .حالا خوشحالم كه دوباره مي نويسد . چون تصور مي كنم نوشتن اولين قدم از راه خوب شدن است . خوشحالم دخترك مجنونه ! 3*روزهاي آخر سال ، چند سالي ست سنگين و سرد و مايوس مي گذرد . حس و حالي براي استقبال بهار ندارم . بايد بروم بنفشه بكارم . بايد بروم عكاسي كنم . بايد راه بروم تا تمام شود . 4* راستي دوستان برويد اين گزارش آقاي چيز را بخوانيد كه از مراسم انرژي هسته اي تو دانشگاه گيلان است كه مناظره ي شمس الواعظين و رامين بود و انجمن اسلامي برگزار كرده بود . در نوع خود در دانشگاه گيلان جالب بود و اينكه بايكوت خبري شده بود مبسوط . |
آرشيو | |
| Template Copyright © 2004 Lost Lord All rights reserved | |||
