|
ناتوردشت | home | archive | email | pictures | XML| Designer | blogger | ||
|
Thursday, April 13, 2006
با تمام وجود حس دختراني را كه از خانه فرار مي كنند را مي فهميد .
آنجايي كه ، كه آنقدر دروغ گفتي و پنهان كردي و دروغ شنيدي كه مي داني روز رسوايي شان هيچ اعتبار و امنيتي برايت باقي نخواهد ماند . شخصيت انسانيت له خواهد شد . اختيارت رو ازت مي گيرند و تو هم اينقدر ضعيف و الكي عاطفي هستي كه مي دي بهشون . به اين مي گن لجنزار . به تمام معنا لجن زار كه تا خرخره مي شه توش فرو رفت بي سر وصدا . به عاشق شدن و نشدن هم ربط ندارد. هي يارو با توام . زمان لعنتي چنان ماله اي بكشد كه خودتم باورت بشه . جراتش را نداري . حالا تا صبح بشين و اميركبير گوش بده . تا صبح بشين بنويس. تا صبح گريه كن . تا صبح به مقاومت و كم نياوردن فكر كن . تا صبح يواشكي عاشق شو . تمام شده ، رفته . بي برگشت . يه چيز بود كه مي گفتن دروغگو چيه خداست ؟! همون؛ اينم از اعتقاد و خرافات و اين حرفا. |
آرشيو | |
| Template Copyright © 2004 Lost Lord All rights reserved | |||
