ناتوردشت

home | archive | email | pictures | XML| Designer | blogger

Sunday, June 04, 2006

1* ما نوشتیم و گریستیم
ما خنده کنان به رقص برخاستیم
ما با فریادی از قالب خود بر آمدیم
ما را هیچ پروایی نبود


2* تمام شد . پایان نامه رو می گم . فقط دو سه تا چیز که چند سال بعد یادم بیاد .
با وجود اینکه بچه ها بهم گفتند تو به جز مونیتور به چیز دیگه یی نگاه نمی کردی ، ولی ناخود آگاه فعالم تمام آمدن و رفتن ها و پشت یخ کردن ها و اضطراب افراطی مادرانه و ... را می دید .
5 دقیقه از شروع گذشته بود ، مقدمه ی دفاع خیلی مهم بود ، به واقع ضربه ی اصلی را باید همان جا زد تا اثر کند ؛ یه دفعه حس کردم ذهنم پاک پاک شده ، تمام فشارهای ماههای گذشته و مقاومتی که از خودم نشان داده بودم فرو ریخت ، حدود 30 ثانیه سکوت بود ، بدون اینکه توان باز گفتنش را داشته باشم ، تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که در را باز کنم و در برم . دقیقا همین بود ، بی کم و کاست . حتی اگر کسی یادش مانده باشد ، برگشتم و به در کنارم هم نگاه کردم . ولی در نرفتم .نمی شد!


3* سانسور شد .


NATORDASHT


E-Mail
 

آرشيو




اينها را می خوانم


چيز

فرياد

ريحان

فاطمه

يلدا

راهی

ماهى سياه كوچولو

غلاف تمام فلزى

کسوف

ناتور

آق بهمن

چون نقطه ی شک

ای اتفاق دوباره

خانه دانشجويي

هچون كوچه اى بى انتها

خورشيد خانوم

زن نوشت

عاقلانه

استامينوفن

Lost Lord

deltangestan

iranpaparzzi


Danshjoo List

BLOGNAMA
 

 

 Template Copyright © 2004 Lost Lord All rights reserved