ناتوردشت | home | archive | email | pictures | XML| Designer | blogger | |
Friday, June 30, 2006
1* خانه پدری من شد خانه بخت ریحان و ما با پیچک هایمان خداحافظی کردیم و آمدیم .بعد این همه سال غمگینی مرموزی داشت .
اینجا ، این روبرو درخت صنوبری دارد که بیشتر از اینکه حواسش به من باشد به خانه روبرویی است . 2* سه تا امتحان را توی یه روز دادم و اثاث کشی کردیم . ومن مانده ام با این زندگی در پیش رو. زندگی همیشه بیشتر و غیرمنتظره تر از اینی که می آورمش روی کاغذ و وب برایم بازی کرده است . بازی هایش غافلگیرم می کند . از آن غافلگیریها که می توانی حدسش بزنی ولی هنوز عادی نشده . هنوز اذیت می کند . این روزها که روی تخت دراز می کشم خودم را تا منتها الیه تخت می کشانم و تن خسته ام را به خنکای دیوار می چسبانم . آرام نمی گیرد . نه نمی گیرد . 3* روزهای بدی نیست . نه ! نیست . تصمیم دارم چند ماهی دور شوم . در این چند ماه باید روی یک تصمیم فکر کنم . خیلی جنگیده ام این چند وقته . می روم پشت سنگر . 4* حتی جرات فکت آوردن را ندارم . بی اعتماد شده ام و مردد به فکت ها ! 5* تا بعد . |
آرشيو | |
Template Copyright © 2004 Lost Lord All rights reserved |