ناتوردشت

home | archive | email | pictures | XML| Designer | blogger

Friday, October 06, 2006

روزهای هفته دو دسته شده اند .

یک دسته آنهایی که توانایی داری تا نیمه شب به ترجمه متون ثقیل ارتباطات بپردازی . یک دسته آنهایی که چهار زانو می نشینی و جمله ها هی پشت هم های لایت می شوند که یعنی حتی یک خط هم نمی توانی جلو بروی .

من هنوز نمی دانم چه فرایندی طی می شود که یک روز اینم و یک روز آن . چرا . گاهی استاد زنگ می زند و چند دقیقه ای درباره ی ادامه تلاش حرف میزند . از آن طرف صبحش موقع شانه زدن موها کمتر ریخته اند و شب قبلش هم یه جمله ی جالب خوانده ای که حالت جا آمده .باران هم که باریده و این خانه ی پدری اینقدر پنجره داشته که روحت خیس شده باشد. و یا سر رفیقت غر زده ای و گله کرده ای و او هم برایت چند خط نوشته که روحت شاد شود .

روز ی هم از افطار کردن روزه ات هیچ لذتی نبرده ای . چون صبحش هوس صبحانه ، این وعده ی غذایی مهربان را کرده ای ! ناخن هایت را جویده ای و شب قبلش خواب استاد پایان نامه ات را دیده ای و حرف های رفیقت که دور است و دنیایش شلوغ ، دلت را سرحال نیاورده . ذوقت کار نمی کند . در صورتی که باید کار کند و کار کند . دلت می خواهد رنگش خاکستری نباشد و اون دختر هم دیگه به پایین نگاه نکند .

بد است که بین روزها دو دستگی افتاده. بد است همه چیز بوی خاطره و حسرت و آرزو به خود گرفته . بد است . بد است که آدم نتواند به تنهایی اعتراف کند .

اینها را که می نویسم نه اینکه حالم بد باشد ها . نه .الان این چند تا آهنگ ایگناسیو رو که گوش می کنم و آرام می رقصم حالم خوب است .لا لا لالالای لای لااای . اصلا اینکه کنتور این جا هر روز زیاد می شود هم حالم خوب است . فقط می گویم خب خوب نیست این طور باشد . آخه این خانه نشینی با سیستم آفرینش من جور نیست . همین . باید یک فکری به حال این روز های مزخرف بکنم . همین . گفتم که در جریان باشید .


NATORDASHT


E-Mail
 

آرشيو




اينها را می خوانم


چيز

فرياد

ريحان

فاطمه

يلدا

راهی

ماهى سياه كوچولو

غلاف تمام فلزى

کسوف

ناتور

آق بهمن

چون نقطه ی شک

ای اتفاق دوباره

خانه دانشجويي

هچون كوچه اى بى انتها

خورشيد خانوم

زن نوشت

عاقلانه

استامينوفن

Lost Lord

deltangestan

iranpaparzzi


Danshjoo List

BLOGNAMA
 

 

 Template Copyright © 2004 Lost Lord All rights reserved