ناتوردشت

home | archive | email | pictures | XML| Designer | blogger

Thursday, December 14, 2006

* جُم نمی توانم بخورم . برنامه ی فشرده ی خواندن داریم که هر چه به انتهایش نزدیک می شویم اضطراب و اضطرارش بیشتر خودش را نشان می دهد . نمی دانم . هر چند از ابتدا شدیدا مقاومت کرده ام دربرابر این مسئله که همه چیز را معطوف به قبولی نکنم ولی کاملا حس می کنم اضطرارش دارد از دستم در می رود ، می دانم خطرناک است ولی در این سیستم به نوعی جنگیدن است چرا که توانت را می برد ، فرسوده ات می کند ، روحت را به نفس نفس می اندازد تا نتیجه بدهد .شاید هم ندهد . ولی عذاب نیست . لذت هم دارد . شیوه ی زندگی خاصی است که یاد بابای داستان می افتم که به خاله لیلا که تو اتاق می نشست و هی کتاب می خواند می گفت : " بسه اینقدر سیر انفس ، بیا برو سیر آفاق هم تجربه کن " حال حکایت من است . منتها بر عکسش .

* دیروز بعد یک هفته رفتم بیرون تا برسم به کلاس . اصلا شهرمان را به جا نیاوردم . هیچ گمان نمی کردم رشت این همه آدم با اعتماد به نفس مفرط داشته باشد که شیک شیک عکس بگیرند و شعار بدهند . اینقدر در هم و برهم است که گویا هر خانواده یی یک کاندید شورا دارد که برایش تبلیغ کند ، بس که این روزها اس ام اس تبلیغاتی از دوست و آشنا رسید . لیست اصلاح طلبان هم اینجا چنگی به دل نمی زند . ولی گویا اوج ناچاری است . یکی دو نفر بودند که می شناختمتشون و به نظرم می شد بدون عذاب وجدان بهشان رای داد که ۴ روز قبل از انتخابات وقتی کلی تبلیغ هم کرده بودند خبر رسید که رد صلاحیت شده اند ! این دیگه نوبر بود اساسی . به هر حال اوضاع آشفته یی است. این همه رنگ و نور و صدا شهر را ترکانده اما هیچ ... به تمام معنی واژه هیچ . ما و مردم ؟ اقیانوسی به عمق نیم متر که توانایی ایجاد موج را داریم و نداریم .


NATORDASHT


E-Mail
 

آرشيو




اينها را می خوانم


چيز

فرياد

ريحان

فاطمه

يلدا

راهی

ماهى سياه كوچولو

غلاف تمام فلزى

کسوف

ناتور

آق بهمن

چون نقطه ی شک

ای اتفاق دوباره

خانه دانشجويي

هچون كوچه اى بى انتها

خورشيد خانوم

زن نوشت

عاقلانه

استامينوفن

Lost Lord

deltangestan

iranpaparzzi


Danshjoo List

BLOGNAMA
 

 

 Template Copyright © 2004 Lost Lord All rights reserved