ناتوردشت

home | archive | email | pictures | XML| Designer | blogger

Monday, January 08, 2007

لغت کم می آورم این روزها . ذهنم سامان پیدا نمی کند تا حالم را ثبت کند . دلم می خواست آنقدر می توانستم باشم، که بدانم ، که بتوانم، حال الانم را چنان بنویسم که بفهمدم . که این فضای سفید بعد از لغتی شدن نگاهم کند مهربانانه . اما نمی توانم . چون نمی خوانم ، چیزی جز به آن که حکم کرده ام برای خودم نمی خوانم و در بین آنها هم کسی فرصت نکرده نظریه ایی در باب دلتنگی و تردید و سرما بگوید . این افسرده ام می کند گاهی . کسی شعری بگوید ، چیزی بنویسد لطفا . از امشب ۲ شمعدان دارم که شاید با سیگاری لایت روشنشان کنم . Loreena McKennitt گوش کنم و منتظر غیر منتظره باشم .


NATORDASHT


E-Mail
 

آرشيو




اينها را می خوانم


چيز

فرياد

ريحان

فاطمه

يلدا

راهی

ماهى سياه كوچولو

غلاف تمام فلزى

کسوف

ناتور

آق بهمن

چون نقطه ی شک

ای اتفاق دوباره

خانه دانشجويي

هچون كوچه اى بى انتها

خورشيد خانوم

زن نوشت

عاقلانه

استامينوفن

Lost Lord

deltangestan

iranpaparzzi


Danshjoo List

BLOGNAMA
 

 

 Template Copyright © 2004 Lost Lord All rights reserved