ناتوردشت | home | archive | email | pictures | XML| Designer | blogger | |
Sunday, April 08, 2007
1) 18 فروردین 86
صبحی که با صدای بد و بیراه بیدار شوی صبح خوبی نخواهد بود باور کن . 2) تنهایی پر هیاهو را تمام کردم . شاهکاری بود برای خودش . لاغر و نحیف هر شب زیر تختم می خوابید . تمام این روزهای مازوخیستی را با من زندگی کرد . دست آخر هم هانتا رفت توی طبله ی پرس وسط کتاب هایی که 35 سال تمام توی پرس ریخته بود ، نشست و له شد . باید برای این هم سوگواری کنم . |
آرشيو | |
Template Copyright © 2004 Lost Lord All rights reserved |