ناتوردشت | home | archive | email | pictures | XML| Designer | blogger | |
Friday, December 29, 2006
فقط گریه ست ...
رسم دلبری و این همه تنهایی ؟ شوخی تلخی بود . تلخ . زیاد تلخ . .. حالم از این همه نیاز و نمی دانم به هم می خورد ... هنوز نه ! هنوز آماده شان نکرده ام . لطفا الان نه .درس هایم هنوز مانده . امیدوارند . هنوز مطمئن نشده ام که می توانم ادامه اش دهم . هنوز کسی را ندارم برایم خوب گریه کند .هنوز تکیه کردن را یاد نگرفته ام . هنوز نمی توانم با صدای بلند ، بی خجالت گریه کنم . مادرم آماده نیست . پدرم هم شاید ... برادرم هم که اصلا دنیایش جای دیگریست . نه ! هنوز نه ! روزهایی که احتمال یک ورقه ی ۱۰ تایی دیازپام ۱۰ به ۱۰۰ می رسد ... روزهایی که حالم خوب نیست و باید خودم یک تنه خوبش کنم ... فقط کمی کمی غیرمنتظره خواستم .. کمی تکان دهنده ... ولی نشد . من دیگر توانش را ندارم . پی نوشت : من حالم خوب است . |
آرشيو | |
Template Copyright © 2004 Lost Lord All rights reserved |